دوست یابی

مقدمه


1-) از جمله سخنانى كه از دانشمندان علوم اجتماعى به ما رسيده و پيوسته گفته و تكرارمى شود اين اسـت كـه انـسان طبيعته اجتماعى است .

معناى اين سخن آن است كه انسان برحسب فطرت و سرشت خود ناگزير است با همنوعان خود پيوند برقرار كند و به طوراجتماعى با آنها بسر برد و اين غـريـزه اى اسـت كـه خداوند در انسانها به وديعت نهاده تازندگانى آنها استقامت يابد و امور آنها سـامـان پـذيـرد .
چـه انـسـان قـادر نيست به تنهايى مراحل زندگانى را كه از هر سو مكروهات و نـامـلايـمات بدان احاطه دارد و پر از سختيهاو دشواريها و مقرون به انواع خطرهاست بگذراند, و نـاگـزير است از ديگران كمك ويارى بخواهد .
از اين رو جوامع متحد به امورى اقدام مى كنند كه هرگز انجام دادن آنها ازعهده يك فرد ساخته نيست و از كيان خود دفاع مى كنند به گونه اى كه يك تن هرگز توان آن را ندارد.
روشـن اسـت كـه هـر چـه صـفوف جوامع بشرى پيوسته تر و استوارتر باشد و ميان آنهاهمكارى و هميارى بيشتر شود به همان اندازه در صحنه هاى زندگى موفقتر و در مدارج ترقى و كمال برتر و پيشروتر خواهند بود.
به همين سبب اسلام آيين تقدم و بقاست چه همه افراد بشر را دعوت مى كند كه در كارهايار و ياور يـكـديـگـر و در زندگى دوستدار هم باشند و دوشادوش هم راه حيات را بسپرندتا آرزوهاى آنها تحقق يابد و به اهداف خويش دست يابند .
نداى آسمانى قرآن در ميان آنها فرياد مى كند: (يـا ايـهـا الـنـاس انـا خـلـقـنـاكـم مـن ذكـر وانثى وجعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اكرمكم عـنـداللّه اتـقـاكـم ، وتـعـاونـوا عـلـى الـبـر والـتقوى , واعتصموا بحبل اللّه جميعا ولاتـفـرقـوا , ولاتـنـازعـوا فتفشلوا وتذهب ريحكم , انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بـين اخويكم).
اين است آنچه اسلام همه مردم را بدان فرا مى خواند و چون هر فردى ازافراد انـسـان در طـول زندگانى در معرض شدايد رنج دهنده و بلاها و مشكلات به دردآورنده اى قرار مـى گـيرد كه نمى تواند به تنهايى در برابر آنها ايستادگى كند لذا هر فردى ناگزير است كسى يا كـسانى از همنوعان خويش را براى روزهاى سختى خود داشته باشد, و رابطه اى استوار و پيوندى مـسـتـحـكـم و دوستى و مودتى بيش از آنچه نسبت به ديگران دارد با آنها برقرار كند تا ميان آنها احـسـاسـاتى برادرانه و صادقانه و محبت ومودتى خالصانه ايجاد شود به طورى كه هر يك از آنها ديـگرى را يارى و پشتيبانى و دربرآوردن نيازهاى او با وى همكارى كند و در نجات او از شدايد و رهـايـى او از گـرداب مـهـالك يار و ياور وى باشد.
اين ارتباط مقدس كه موجب پيوند يك فرد به ديـگـرى مـى شـود و دلـهـاى آنـهـا را بـه هـم نـزديـك مـى سـازد و يـكـى را مـحـبوب ديگرى مى گردانددوستى ناميده مى شود .
و اين در زندگى امرى ضرورى است به طورى كه هر كسى هرقدر هم در تحمل سختيها نيرومند و در برابر مكروهات بردبار و در تدبير امور از درستى انديشه بـرخوردار باشد از آن بى نياز نيست .
به همين سبب دانشمندان اجتماعى و رجال تربيتى و داعيان اصـلاح بـراى پـيـشـبرد اين امر مهم در زندگى سعى و كوشش فراوان كرده اند تا براى استحكام روابـط بـرادرانـه و ايـجاد مودت و محبت ميان مردم كه عنصراساسى در ساختمان بناى دوستى ميان آنهاست موفق ترين و شايسته ترين راهها را درپيش روى آنان قرار دهند چه دوستى هرگاه بر محبت قلبى صادقانه اى كه ريا وخودنمايى آن را مشوب و اغراض پست آن را تيره و مكدر نگرداند متكى نباشد چنان دوستيى پوچ و براى انسانيت بى ثمر است و انتظار فايده اى از آن نيست .
شـايـد مـهمترين كتابى كه در اين زمان نگارش يافته و اين موضوع را مورد بحث قرار داده كتاب كـيـف تـكسب الاصدقاء و تؤثر فى الناس تاليف استاد ديل كارنگى بنيانگذار مركزروابط انسانى در نيويورك باشد كه به وسيله استاد مصرى عبدالمنعم محمد زيادى به عربى برگردانيده شده است .
گردآورنده كتاب مذكور مردى است كه سرد و گرم روزگار را چشيده و حوادث وى رامجرب و آبديده كرده تا توانسته است از تجارب خود پاكيزه ترين نتيجه ها وارزشمندترين درسها را در زمينه معاشرت مردم با يكديگر به دست آورد و بيان كند كه چگونه انسان مى تواند شمار بيشترى از مردم را بـه سـوى خـود جـذب و بيشترين دوستان را براى خود فراهم آورد و در آنها تاثير گذارد .
آرى كتاب او پر از حوادثى است كه روش او را تاييد و ادعاى او را گواهى مى كند.
لـيـكـن مـن گـمـان نمى كنم همه نظرياتى كه او براى حصول اين منظور ارائه داده به نتايجى كـه بـراى آنـها در نظر گرفته منجر گردد و اگر هم فرض شود كه اين نظريات چنان نتايجى را بـه بار مى آورد و موجب تاثير در مردم مى شود بى شك هر راهى كه مايه به دست آوردن دوستان و تاثير در مردمان مى شود نمى تواند خوب و پسنديده بوده و براى انسان شايسته باشد كه در آن گام بـردارد هر چند از جهات ديگر به او زيان رساند .
و گرنه كسى كه با مردم دورويى مى ورزد و با هر كـه روبرو مى شود خودش را در خدمت افكار او قرارمى دهد و با هر كس ديدار مى كند در برابرش سر فرود مى آورد و اظهار حقارت و تملق مى كند و با هر فردى مطابق تمايلات و بر وفق افكار وى رفتار مى كند ممكن است بتواندبيشترين افراد را به سوى خود جذب كند, افرادى كه مردم دورو و بى هدف را دوست مى دارند و با طرفداران هوا و هوسهايشان انس مى گيرند و با همفكران خويش هـمـگـام مـى شـونـد, و مـردم مـخـلـص و با صراحت را دشمن مى دارند و از كسانى كه تمايلات وگرايشهاى آنها را در زندگى تاييد نمى كنند دورى مى ورزند, و متاسفانه چقدر اين گونه افراد در جامعه فراوانند .
اما آيا به دست آوردن اين همه دوستان و اين قبيل تاثير در مردم درست است ؟
و عقل سالم آن را تاييد مى كند؟
يا وجدان بيدار از آن خشنود است ؟
وارزشهاى اخلاقى و اجتماعى كه در اين گونه امور داورى دادگرند بر آن صحه مى گذارد؟
هرگز, هرگز.
بى شك آنانى كه به اين موضوع مهم اجتماعى از همه جهت احاطه دارند و هموارترين ونزديكترين راهـها را براى تحقق اين هدف عالى تعيين كرده و ارائه داده اند همان كسانى هستند كه گنجينه عـلـوم الـهى و معدن تعاليم آسمانى مى باشند يعنى پيامبر گرامى (ص ) وامامان از خاندان او(ع ), هـمانهايى كه خداوند آنان را امين وحى خود گردانيده وسرپرستى خلق را بدانها سپرده و آنان را دلـيـل و رهـنـمـا بـه سـوى حق و حجت بر خلق قرارداده است. آنان هدايت كنندگان و هدايت شـدگـانـى هـستند كه خداوند با نزول آيه تطهيرنشان عالى الهى را به آنها عطا كرده و فرموده است:
( انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا)


ايـنـك اى خـواننده عزيز! با من همراه باش تا به تعليمات و راهنماييهايى كه پيامبررحمت (ص ) و امـامان از خاندان او(ع ) در بدست آوردن دوستان و تاثير در مردمان ارائه داده اند تو را آگاه كنم , دسـتـور ايـن كـه چگونه انسان مى تواند با برادرانش از زندگى خوش و پسنديده اى برخوردار و با دوسـتـانـش زنـدگى پربار و سعادتمندى داشته باشد بى آن كه در اعتقادات او خللى وارد و يا از عقيده خود منحرف گردد
بى شك , آنچه در اين دستورها خواهى ديد خودت را مبهوت و دلت را شاد و خرسند خواهد ساخت ,ان شاءاللّه .
سـپس اين تعليمات و راهنماييها را با آنچه در كتاب ديل كارنگى آمده است مقايسه كن تا بدانى آنـچـه او در اين زمان در كتاب خود آورده پيامبر اسلام (ص ) و امامان از خاندان او(ع ) پيش از اين بـدانـهـا تـصـريـح كـرده و مـطـالبى را بر آنها افزوده اند كه اين مرد و امثال اوتوان آوردن آنها را نداشته اند, چيزهايى كه اجتماع را اصلاح و بشر را سعادتمندمى گرداند تا همه بتوانند با هماهنگى و صـلـح و سازگارى زندگانى كنند و محبت ودوستى سراسر زندگى را فرا گيرد, و سعادت و نيكبختى تعميم يابد و برادرى ميان آنهاحكمفرما شود.

 

 

 

2) دیدگاه پیامبر اسلام ص و ائمه اهل بیت ع در باره دوستی

بـراسـتـى سخنان پيامبر اسلام (ص ) و ائمه طاهرين (ع ) دانشگاه علمى بزرگى است كه درسهاى ارزشـمندى را در هر فن به اختيار اجتماع مى گذارد سخنان آنها مشتمل برمقاصد بلند و معانى ژرف و داراى افـقـى گسترده است , آنان به علل مشكلات اجتماعى آگاه بوده اند و آنها را توجيه كرده و بهترين راههاى حل آنها را براى مردم بيان كرده اند.
پيامبر بزرگوار(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) بيماريهاى اجتماعى را شناخته و دردها را تشخيص داده و پرفايده ترين درمانها را براى آنها تعيين كرده اند .
و به سبب برترى دانشهايى كه ازآنها به ما رسيده و مـعـارف گـرانـقـدرى كـه بزرگترين رجال فلسفه و اجتماع در برابر آنهاناتوانند از آنان ظاهر گشته است بحق استادان بشريت و راهنمايان انسانيت اند.
چـون مـوضوع دوستى و برادرى از مهمترين لوازم زندگانى و بزرگترين ضرورت انسانى است لذا اين امر از بخش بزرگى از عنايات و توجهات آنها برخوردار است و تعليمات وراهنماييهاى آنان در پايه گذارى اساس دوستى و صفات و شرايطى كه لازمه آن است ازسوى آنان بيان شده و به ما رسـيده است .
آنان به همه مردم اندرز داده اند كه در به دست آوردن دوستان و ذخيره كردن آنان سـسـتـى نـورزنـد تا آن جا كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : خوبتران شما خوشخوتران شمايند, همانهايى كه با ديگران و ديگران با آنها انس مى گيرند.
نـيز فرموده است : هيچ بنده اى برادرى در راه خدا به دست نمى آورد جز اين كه خداونددرجه اى در بهشت براى او برپا مى كند. نيز فرموده است : مؤمن رفيق و همراه است و با او انس مى گيرند و در كسى كه انس نمى گيرد و با او انس نمى گيرند سودى نيست .
نـيـز فرموده است : دوستى مؤمن نسبت به مؤمن به خاطر خداوند بزرگترين بخش ايمان است , بـدانـيـد كـسـى كـه بـه خـاطـر خـداونـد دوسـت بدارد, دشمن بدارد, ببخشد و يا بازدارداو از برگزيدگان (اصفياء) خداوند است.
اينك مى بينيم پيامبر خدا(ص ) مردم را به دوستى و برادرى ترغيب مى كند و با پاداشهاى بزرگ و نعمتهاى جاويدى كه خداوند به دو نفرى كه دوست باشند وعده داده و براى آنهاآماده فرموده اين امـر را مـحـبوب مردم قرار داده است ليكن مشروط به آن است كه دوستى در راه خدا از هرگونه اغراض پست و مصلحتهاى مادى و مطامع ناچيز دنيوى پاك و منزه باشد .
بنابراين آنچه اسلام بدان دعـوت مى كند دوستى صادقانه و مودت خالصانه است و براى اين گونه دوستى است كه خداوند بـه دارنده آن پاداش فراوان وعده داده و در روز قيامت مقام محمود براى او آماده فرموده است , و همين دوستى خالص ومحبت صادقانه است كه نشانه بارز ايمان انسان و شايستگى اوست چنان كه پيامبرخدا(ص ) به اصحاب خود فرمود: كدام يك از دستگيره هاى ايمان محكمتر است ؟
گفتند: خـدا و پيامبرش داناترند, برخى گفتند: نماز, بعضى زكات , برخى ديگر حج وعمره و بعضى جهاد را نام بردند, پيامبر(ص ) فرمود: براى آنچه گفتيد فضيلت است ليكن آن نيست , بلكه محكمترين دستگيره ايمان دوستى در راه خدا و دشمنى در راه اوست.
نيز فرموده است : كسى كه به خاطر خدا برادرى كند خداوند در بهشت او را به درجه اى مى رساند كه چيزى از اعمال او نمى تواند آن را به دست آورد.
پـيـشـواى مـسـلـمـانان على بن ابى طالب (ع ) فرموده است : مردم برادران يكديگرند و كسى كه بـرادريـش در غـير رضاى خدا باشد برادرى او دشمنى است , و اين مضمون قول خداوند است كه : (الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين).
نـيـز فـرمـوده است : با مردم معاشرت كنيد تا اگر بر اين حال بميريد بر شما بگريند و اگرزنده بوديد مشتاق شما باشند. نيز فرموده است : خوشا به حال كسى كه براى فرمانبردارى خدا با مردم انس مى گيرد وآنها نيز با او انس مى گيرند.
امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : كـسى كه دوستى و دشمنى او به خاطر خدا باشد و به خاطراو ببخشد و باز دارد او از جمله كسانى است كه ايمانش كامل است .
نـيـز فرموده است : هيچ يك از شما به حقيقت ايمان نمى رسد مگر آنگاه كه دورترين افراد خلق را نـسـبـت بـه خـود بـه خـاطـر خـدا دوسـت داشـتـه و نـزديكترين كسانش را به خاطراو دشمن بدارد.
نيز فرموده است : از مزاياى آدمى در نزد خداوند محبت اوست نسبت به برادرانش.
نيز فرموده است : سه چيز است كه انسان در آنها معذور نيست , رايزنى با خيرخواه ,مدارا با حسود و اظهار محبت نسبت به مردم.
هـر انـدازه مـحـبت دوست نسبت به دوستش بيشتر و مودتش به او شديدتر باشد منزلتش در نزد خداوند برتر و درجه اش نزد وى بالاتر خواهد بود چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : آيا شما را خـبر ندهم به شبيه ترين شما از حيث اخلاق به من ؟
عرض كردند: چرااى پيامبر خدا, فرمود: آن كـه خلقش نيكوتر, بردباريش بيشتر, به خويشاوندانش نيكوكارتر, دوستيش نسبت به برادرانش به خاطر خدا زيادتر, بر حق شكيباتر, بر خشم خود چيره تر, و در عفو نيكوتر و در انصاف دادن هر چند به زيان خويش شديدترباشد.
نيز پيامبر خدا(ص ) فرموده است : دو تن كه به خاطر خدا دوستى مى كنند آن كه محبتش نسبت به دوستش بيشتر است نزد خدا محبوبتر است .
امـام صادق (ع ) فرموده است : هرگز دو مؤمن با يكديگر ديدار نمى كنند جز اين كه بهترين آن دو كسى است كه محبتش نسبت به ديگرى بيشتر باشد.
دين اسلام به سبب اهتمامى كه در ايجاد دوستى و برادرى ميان مردم دارد كسانى رامحبوبترين و بـهترين مردمان در نزد خداوند شمرده است كه با مردم انس مى گيرند ومحبت آنها را جلب و به نيكى با آنها آميزش و معاشرت مى كنند .
چنان كه پيامبر خدا(ص )فرموده است : همانا محبوبترين شـمـا در نـزد خـداونـد آنانى هستند كه با مردم انس مى گيرند و مردم نيز با آنان الفت گرفته و دوسـتى مى كنند, و منفورترين كسان نزد اوآنهايى مى باشند كه در راه سخن چينى و تفرقه افكنى ميان برادران گام برمى دارند.

نيز فرموده است : خوشخوترين شما بهترين شماست همانها كه فروتن و نرمخوهستند.

 

 

 

3) اهميت دوست در زندگى

نـبـايـد پنداشت كه در زندگى چيزى وجود دارد كه انسان را بيش از داشتن دوست سعادتمند و شـادمان مى كند, دوست شايسته اى كه در احساسات انسان مشاركت كند وعواطف او شامل حال وى گـردد, و بـه هـنـگام وحشت و تنهايى مونس او باشد, و درسختيها از او كمك بخواهد, و در حوادث و رويدادها به او پناه برد, و هر گاه سانحه اى براى او روى دهد يا پيشامد بدى برايش اتفاق افـتد كه در برابر آن فكرش به جايى نرسدبا او مشورت كند چه ضربه و فشار حوادث و رويدادها را چـيـزى جـز دوست راستين نمى تواند از انسان برطرف كند.
تا آن جا كه دانشمند نامدار اجتماعى لـردافـبـرى دركتابش به نام سعادت و صلح گفته است : به دست آوردن دوست راستين كار سـاده وآسـانـى نـيـسـت و كسى كه اين امر برايش ميسر شده بايد بداند به گنج پرارزشى دست يافته كه بايد به نحو خوب و شايسته اى از آن بهره گيرد.
حكيمى گفته است : اگر همه دنيا را مالك باشم آن در نظر من با ذره اى از وفاى دوست واندكى از محبت برادرى كريم برابرى نمى كند.
دوسـت نـزديـك مـمكن است در نتيجه اخوت و برادريش جايگاه برادر پدر و مادرى راپيدا كند و گـاهى نيز از آن برتر شود, چنان كه اميرمؤمنان على (ع ) فرموده است : بسا تو رابرادرى است كه مـادرت او را نزاده است .
و نيز فرموده است : بسا بيگانه اى كه ازخويشاوند نزديكتر است , و غريب كسى است كه دوستى ندارد.
پـيـامـبـر بـزرگ اسـلام و انسانيت (ص ) فرموده است : چون خداوند خير كسى را بخواهددوست شايسته اى روزى او مى گرداند كه هر گاه فراموش كند او را يادآورى و اگر به خاطر داشته باشد وى را يارى كند.
نـيـز فـرمـوده است : انسان مسلمان پس از اسلام و بهره مندى از فوايد آن از هيچ چيز ديگرمانند برادرى كه در راه خدا از او استفاده كند بهره مند نمى شود.
نـيـز فـرمـوده اسـت : مردى كه داغ فرزند كوچك نديده وارد بهشت نمى شود عرض كردند: اى پيامبر خدا! آيا ما همه فرزند از دست رفته داريم ؟
فرمود: آرى داغ برادردينى انسان به منزله داغ فرزند از دست رفته است . على (ع ) فرموده است : بر شما باد به برادران و دوستان چه آنها در دنيا و آخرت سرمايه اند. نيز فرموده است : ديدار برادران غنيمت بزرگى است هر چند اندك باشد. نيز: ناتوانترين مردم كسى است كه از به دست آوردن دوست ناتوان باشد و ناتوانتر از اوكسى است كه يكى از دوستانى را كه يافته است رها سازد. مردى در حضور امام باقر(ع ) گفت : خداوندا! ما را از همه آفريدگانت بى نياز كن . امام (ع )فرمود: ايـن طور مگو ليكن بگو: خداوندا! ما را از اشرار آفريدگانت بى نياز فرما, چه مؤمن از دوست خود بى نياز نيست . نـيـز فـرمـود: هر كس دوستى براساس ايمان به خداوند و در راه او و در طلب خشنودى او وبراى وفاى به دوستى به دست آورد پرتوى از نور خداوند و امانى از عذاب او ودستاويزى براى رستگارى خود در روز رستاخيز و عزتى پايدار و آوازه اى فزاينده به دست آورده است. امـام صـادق (ع ) فـرموده است :
در دنيا دوستان زياد به دست آوريد چه آنها در دنيا وآخرت سود مـى رسـانـنـد امـا در دنـيا نيازهايى را رفع مى كنند, و در آخرت دوزخيان مى گويند: فمالنا من شافعين ولاصديق حميم . نـيـز فـرمـوده اسـت : كـسـى كـه بـه زيـاد كـردن دوسـتـان رغـبـت نـداشـتـه بـاشـد دچـار خوارى مى گردد. نيز فرموده است : از دوستت محافظت كن هر چند با آتش سوزى باشد. نيز فرموده است : در صدد افزايش دوستان باشيد چه هر مؤمنى را دعاى مستجابى است . نيز: دوست زياد براى خود فراهم كنيد چه براى هر مؤمنى امكان شفاعتى است . نـيز: زياد با مؤمنان برادرى و دوستى كنيد چه آنها در نزد خداوند قدر و منزلتى دارند كه در روز قيامت به آنها تلافى مى كند. نيز: از نشانه هاى محبت انسان به دينش اين است كه برادر دينى خود را دوست بدارد. نيز: شخص به سبب داشتن دوستان فزونى مى يابد. نـيـز: سـه چـيـز است كه در هر زمان كمياب است : برادرى و دوستى در راه رضاى خدا,همسر شايسته اى كه در طريق دين خدا مونس انسان باشد و ديگر فرزند رشيد وخردمند . كسى كه داراى يكى از اين سه باشد به همه خوبيهاى دنيا رسيده است . امـام كـاظـم (ع ) فرموده است : برترين خصلتها و گراميترين آنها بجاآوردن كار نيك ,فريادرسى غـمـزدگـان , تحقق دادن آرزوى آرزومندان , راست گردانيدن گمان اميدواران , ودر زندگى افزودن دوستان است . امـام رضـا(ع ) فرموده است : كسى كه در راه خدا دوستى به دست آورد غرفه اى در بهشت كسب كرده است . پـيامبر گرامى (ص ) و ائمه (ع ) نظر مردم را به اين نكته جلب كرده اند كه به دست آوردن دوستان از لـذيذترين كاميابيهاى زندگى دنياست , لذا پيامبر خدا(ص ) فرموده است :مؤمن در كنار برادر ديـنـى خـود آرامـش مـى يـابـد هـمـان گـونـه كـه تـشـنه با آشاميدن آب سردآسودگى پيدا مى كند. نـيـز فرموده است : سه چيز سبب آسايش مؤمن است , نماز در آخر شب , ديدار دوستان و افطار از روزه . اميرمؤمنان (ع ) فرموده است :
ديدار دوستان سبب دوام شادى است .
عـمربن زيد گفته است : از ابى عبداللّه (ع ) شنيدم كه مى فرمود: براى هر شى ء چيزى وجود دارد كه به آن آرامش مى يابد, و مؤمن مانند پرندگان كه به همنوعان خود آسودگى مى يابند به وسيله برادر مؤمن خود آرامش به دست مى آورد.
نـيـز امـام صـادق (ع ) فـرمـود: آرامش در سه چيز است : همسر سازگار, فرزند نيكوكار ودوست باصفا يكى از شاعران گفته است . (تكثر من الاخوان ما اسطعت انهم ؛ كنوز اذا ما استنجدوا وظهور وليس كثيرا الف خل وصاحب ؛ وان عدوا واحدا لكثير )

 

 


4) چه كسى را بايد به دوستى برگزيد؟


دوسـت شريك زندگى است . او در انسان مانند روح در بدن جريان و تاثير دارد, وى آيينه اى است كـه خوبيها و بديهاى آدمى در آن منعكس مى شود . چنان كه پيامبر خدا(ص )فرموده است : انسان آيينه دوست خويش است كه هر گونه اذيت و آزار از او دورمى كند. دوسـت جايگاه اسرار و خاستگاه آرزوهاست از اين رو لازم است خوشرفتار, خوش نيت , پاكنهاد و از صـفـات خـوب بـرخـوردار باشد تا دوست وى به وسيله او هدايت شود وبه او تاسى كند, چه تاثير دوسـت بـسـيار زياد است و گزافه نيست اگر بگويم : دوست مطلق بزرگترين مؤثر در زندگى انـسـان و تشكيل دهنده چگونگى اوست .
و اى بسا شخص شايسته اى كه در نفوس ياران و دوستان خـود نـفـوذ و تـاثـيـر كرده و آنها نيز در زمره افرادصالح و شايسته درآمده اند . همچنين بسا فرد نـاشـايـست كه بر اثر نفوذ در همنشينان ودوستان خويش آنها نيز ناصالح و ناشايست شده اند . اين مـوضـوع امـرى ثابت و غير قابل ترديد است و واقعيت و وجدان و مشاهده آن را تاييد و رخدادهاى بسيار در هر زمان ومكان آن را اثبات و انديشمندان گذشته و حال بر آن تصريح كرده اند.
اين امر به سبب اهميت و تاثير فوق العاده اى كه در زندگى انسان از نظر سعادت و شقاوت او دارد درباره آن نصوص بسيارى از پيامبر گرامى (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) به ما رسيده است كه مردم را ترغيب مى كند شايستگان و مخلصان را به دوستى برگزينند و ازهمنشينى و رفاقت با بزهكاران و فسادگران بپرهيزند.
پيامبر گرامى (ص ) و ائمه (ع ) در اين باره به ترغيب و تحذير اكتفاء نفرموده بلكه صفاتى راكه براى دوسـت شـايـسـتـه لازم اسـت بـيان و روشن كرده اند كه چه كسى سزاوار رفاقت ودوستى است همچنين صفات همنشين بد و كسى را كه لازم است انسان از او دورى وكناره گيرى كند توضيح داده انـد .
احـاديثى كه در اين باره وارد شده بسيار زياد است كه نمى توان آنها را شماره كرد و يا در ايـن مـخـتـصـر مورد بررسى قرار داد, ليكن ما به اندازه اى از آن احاديث نقل مى كنيم كه بتوانيم تصويرى از دوست شايسته را ارائه بدهيم تا او را جستجو كرده و به دوستى برگزينيم , و دوست بد و ناشايست را نشان بدهيم تا ازاو دورى جسته و پرهيز كنيم : پـيـامبر بزرگوار(ص ) فرموده است : از دانشمندان بپرسيد و با حكيمان گفتگو كنيد و بافقيران همنشين شويد. اين دستور براى آن است كه پرسش از دانشمندان سبب تهذيب نفس و پاكيزگى عقل , وگفتگو با حكيمان و خردمندان موجب روشنى فكر, و همنشينى با فقرا, باعث سركوبى نفس است .
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : بدانيد همنشينى با دانشمند و پيروى از او آيينى است كه بايد بدان پـايـبـنـد بود, فرمانبردارى از او وسيله كسب حسنات و محو سيئات و اندوخته اى براى مؤمنان و بـلندى منزلت آنان در حال زندگى و مرگ آنها و سبب آن است كه مؤمن به هنگام مرگ به نيكى ياد شود.
نـيـز فـرموده است : جز با خردمند پرهيزگار معاشرت مكن , و جز با دانشمندان پاكدل همنشين مباش , و راز خود را تنها به مؤمن وفادار بسپار. امـام زيـن العابدين (ع ) فرموده است : محفل صالحان و شايستگان سبب هدايت و صلاح ,و آداب و رفتار دانشمندان موجب افزايش خرد است. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده است : هر كس در كار سفيهان و نابخردان مداخله كند حقير وكوچك مى شود و كسى كه با دانشمندان معاشرت كند بزرگ و محترم مى گردد. از اين رو لقمان فرزندش را تشويق مى كند كه با دانشمندان همنشينى و معاشرت كند تا ازاين راه دانـشى سودبخش و تربيتى برجسته و شرافتى بزرگ به دست آورد . او به فرزندش پند مى دهد كه اى پسرك من با دانشمندان همنشين باش , و در برابر آنها زانو بزن چه دلها با شنيدن حكمت زنده مى شود چنان كه زمين مرده با بارانهاى تند زندگى را از سرميگيرد. نيز لقمان به او گفته است : كسى كه در جاهاى بد وارد شود متهم مى گردد, و كسى كه بارفيق بد معاشرت كند سالم نمى ماند, و آن كه با دانشمندان همنشينى كند سود مى برد.هرگاه نتوانى بـا دانـشـمـنـدان و حـكـيمان همنشين باشى بر توست با ديگر مردم كه صالح وپرهيزگار باشند مـعـاشـرت كنى چه آنها براى تو در سختيها پناهگاه و در آسودگى و رفاه زيب و زيورند چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : بر شما باد به دوستان راستين چه آنها براى شما به هنگام رفاه زيور و در وقت بلا پناه و مانع اند. نـيـز پـيـامـبـر خـدا(ص ) در وصـيـت خود به ابن مسعود فرموده است : بايد همنشينانت نيكان ودوسـتـانـت پـرهيزگاران پارسا باشند .
چه خداوند متعال در كتابش فرموده است : (الاخلاءيومئذ بـعـضـهـم لبعض عدو الا المتقين ).
و در وصيت خود به اباذر فرموده است : اى اباذر جز با مؤمن دوستى مكن.
نـيـز فـرمـوده اسـت : خـوشبخت ترين مردم كسى است كه با مردم بلندنظر و بزرگوارمعاشرت كند.
نيز: هر گاه مردى را ديديد كه در دنيا زهد به او داده شده به او تقرب جوييد چه او القاى حكمت مى كند.
نـيز: تنها با كسى همنشينى كنيد كه شما را از پنج چيز به پنج چيز فرا مى خواند: از شك به يقين , از خـودبـرتـربـيـنـى بـه فروتنى , از دشمنى به دوستى , از رياكارى به اخلاص و ازمحبت دنيا به زهد.
نـيـز: هر كس با مردم دادوستد كند و به آنها ستم نورزد, و با آنها سخن گويد و دروغ نگويد, و به آنـها وعده دهد و تخلف نكند او از كسانى است كه جوانمرديش كامل وعدالتش آشكار و برادريش واجب است .
از آن حـضرت پرسش شد كدام همنشين افضل است ؟
فرمود: كسى كه هر گاه (نيازت را) اظهار كنى ياريت كند, و اگر فراموش كرده باشى به يادت آورد.
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : معاشرت با خردمندان موجب اصلاح اخلاق است. نيز: با اهل فضيلت معاشرت كن تا برترى يابى .
نيز: همنشينى با خردمندان شرافت را مى افزايد نيز: دوستى با نيكان موجب شرف و رفاقت با بدان باعث تلف و نابودى است. نيز: با نيكان رفاقت كن تا از بدان ايمن باشى . نيز: بهترين ياران كسى است كه تو را به راه خير و نيكى راهنمايى كند. نيز: همنشين نيكوكاران باش تا از آنان باشى , و از بدكاران دورى كن تا از آنها جداباشى .
نيز: رفاقت با سعادتمندان موجب سعادت آدمى مى شود. نيز: بر تو باكى نيست كه با خردمند رفاقت كنى هرچند از نظر كرم و بخشش او را درخور ستايش نـدانـى لـيكن تو از خرد او سودگير و از خويهاى بد او خود را نگهدار .
ورفاقت با انسان بخشنده و بـزرگـوار را فرومگذار هرچند از خرد او سود نبرى وليكن تو ازبخشندگى او و خرد خودت سود برگير. نيز: همنشين خوب غنيمت و همنشين بد شيطان است . نـيـز: در وصـيت خود به محمدبن ابى بكر فرموده است : بايد شايستگان و نيكوكاران دوستانت و بدكاران و خيانتكاران دشمنانت باشند, چه من محبوبترين دوستانم آنانى هستند كه بيشتر خدا را ياد مى كنند و ترس آنها از او بيشتر است. امـام حـسـن سـبط(ع ) در وصيت خود به جنادة بن اميه فرموده است : هرگاه نيازمندى تو رابه رفـاقت با كسانى مايل سازد با كسى مصاحبت كن كه هرگاه با او رفاقت كنى زيورت , واگر او را خـدمـت كـنـى نـگهدارت , و اگر از او كمك بخواهى كمك گارت باشد, و هرگاه سخن گويى تـصـديقت كند, و اگر يورش برى پشتيبانت باشد, و اگر بخواهى بخشش كنى تو را كمك كند, و اگر رخنه اى در كارت پديد آيد آن را مسدود سازد, و اگر كار نيكى ازتو بيند آن را بر زبان آورد, و اگـر از او چـيـزى بـخـواهـى بـه تو بخشد, اگر خاموشى گزينى اوآغاز سخن كند, اگر حادثه نـاگوارى برايت روى دهد با تو همدردى و مواسات كند, همان كسى كه بدى و ستم و آزارى از او به تو نمى رسد, و بر اثر او راهها بر تو مشتبه نمى گردد,و در برابر حقايق امور تو را خوار نمى سازد, و اگر در حال تقسيم چيزى نزاعى ميان شمااتفاق افتد تو را بر خودش ترجيح دهد . امام زين العابدين (ع ) فرموده است : همنشينى با نيكان انسان را به نيكى فرامى خواند.
امـام بـاقـر(ع ) فـرمـوده اسـت : اگـر بخواهى بدانى كه آيا در تو خيرى است به دلت بنگرچنانچه مـطيعان خدا را دوست و اهل معصيت را دشمن مى دارى به يقين در تو خيرى است . خداوند تو را دوسـت مى دارد . و اگر اهل طاعت را دشمن و معصيت كاران رادوست دارى بى شك در تو خيرى نـيـسـت و خـداونـد تـو را دشـمـن مـى دارد چـه انسان باكسى محشور مى شود كه او را دوست مى دارد. نـيز فرموده است : با حكمت ترين مردم كسى است كه از نادانان بگريزد, وسعادتمندترين مردم آن كـه بـا افراد كريم و بزرگوار همنشين شود, و خردمندترين مردم كسى است كه در مدارا با مردم استوارتر باشد. امام صادق (ع ) فرموده است : همنشينى با دينداران موجب شرف دنيا و آخرت است . نـيـز: بر تو باد به داشتن دوستان راستين چه آنان به هنگام آسودگى و رفاه ذخيره اند و دروقت سختى و بلا سنگر و سپرند و در گفتار خود با كسانى مشورت كن كه از خداى ترسند, و دوستانت را به اندازه تقواى آنها دوست بدار نيز: با كسى دوستى كن كه زينت تو باشد, و با كسى كه تو زينت او باشى دوستى مكن .
اكـنـون اى خـواننده عزيز! بنگر چگونه ائمه اهل بيت (ع ) كسى را كه لازم است با او دوستى كنى و دوستى را كه سزاوار است با او رفاقت داشته باشى برايت تصوير كرده اند وچگونه نشانه ها و صفات او را توضيح داده اند تا در كار خود بينا و آگاه بوده و در دين خويش داراى بصيرت و بينش باشى , چـه آنـان بـه يـقين مى دانند كه دوست صالح وشايسته هم در زندگى و هم به هنگام مرگ و در آخرت برايت سودمند است .
امـا سـود او در ايـام زنـدگـى آن اسـت كه وى در سختيها ياور تو, و در رويدادهاى ناگوار پناه و پـشـتـيبان تو, و در راه خير رهنما و در برابر دشمنان يار و همراه توست چنان كه پيامبرخدا(ص ) فـرمـوده اسـت : بـر تو باد به داشتن دوستان راستين كه به هنگام آسايش و رفاه زينت و در وقت سـخـتى و بلا, پناه تو هستند.
و نيز امام صادق (ع ) فرموده است : انسان با داشتن دوستان كثرت و فزونى مى يابد. و نيز فرموده است : بر شما باد به داشتن دوستان راستين چه آنها به هنگام آسايش و رفاه ذخيره اند و در وقت سختى و بلا,سپر و سنگرند. امـا به هنگام مرگت آنان بيدرنگ ظاهر و نزد تو حاضر مى شوند چنان كه پيامبر خدا(ص )فرموده است : بنگريد با چه كسى گفتگو مى كنيد چه هيچ كس نيست جز اين كه درهنگامى كه مرگ بر او فـرود مى آيد دوستان دينى او برايش مجسم مى شوند اگر ياران اونيكانند نيك و اگر بدانند بد تـجـسـم مـى يـابـنـد, و هـيچ كس نمى ميرد جز اين كه به هنگام مرگش من در نظرش مجسم مى شوم . امـا در آخـرت آنـان تو را در پيشگاه خداوند شفاعت خواهند كرد . چنان كه امام صادق (ع )فرموده اسـت : دوسـتـان بسيار به دست آوريد چه براى هر مؤمن شفاعتى است . وهنگامى كه دوزخيان مـى بـيـنـنـد مـؤمـنـان براى يكديگر شفاعت مى كنند مى گويند: فمالنامن شافعين ولاصديق حميم . امـام رضـا(ع ) فرموده است : كسى كه يك برادر دينى براى خود فراهم كند غرفه اى دربهشت به دست آورده است. از آنـچـه گـذشـت دانسته شد دوست صالح و شايسته اى كه انسان را در همه ادوار و احوال سود مى رساند چه كسى است اينك اى برادر مسلمان با ما همگام باش تا به آن همنشين بدى كه واجب اسـت همچون گريز از شير و فرار از دشمن و پرهيز از بيمار از او بگريزى تو را آگاه كنم زيرا او از همه سو به تو زيان مى رساند.
از جمله آن كه : 1- در شهرت و آوازه مؤثر واقع مى شود و شك و ترديد را درباره ات برمى انگيزد زيراتو به او شناخته و بـه او نـسـبت داده مى شوى . چنان كه اميرمؤمنان على بن ابى طالب (ع )فرموده است : زينهار از همنشين بد چه تو به او شناخته مى شوى. نيز فرموده است : با كسى كه عيبهاى مردم را بازگو مى كند همنشين مباش تا از شك كنندگان به شمار آيى و با فاجر و بدكار رفاقت مكن تا متهم ديده شوى . امـام حسين (ع ) فرموده است : همنشينى با فرومايگان شر و مجالست با فاسقان و بدكاران موجب برانگيختن شك است. امـام صـادق (ع ) فرموده است : با بدعتگذاران مصاحبت نكنيد تا در نظر مردم يكى از آنهابه شمار نـيـايـيـد, پـيـامـبـر خـدا(ص ) فـرمـوده است : انسان بر آيين دوست و همنشين خويش است. 2- مـمكن است خداوند بر دوست تو خشم خود را نازل كند و به سبب همنشينى ونزديكى تو با او عـذاب خـداوند تو را نيز فراگيرد چنان كه امام موسى بن جعفر(ع ) به مردى فرمود: چرا تو را در نـزد عـبـدالـرحـمـان بن يعقوب مى بينم ؟, عرض كرد او خالوى من است , فرمود: او درباره خدا گـفـتـارى بـس نـادرست دارد, خداوند را كه هرگز به وصف درنمى آيد توصيف مى كند, يا با او بنشين و ما را و يا با ما بنشين و او را ترك كن . عرض كرد: او هر چه مى خواهد مى گويد آيا هرگاه آنـچـه را او مى گويد نگويم و بدان معتقدنباشم از بابت او گناهى بر من است , امام (ع ) فرمود: آيا نمى ترسى بلايى نازل شود و همه شما را فراگيرد.
3- او افـكـار و اخـلاق شـمـا را دگرگون مى كند و بر دين و اعتقادات شما تاثير مى گذارد,بسا مردى كه قربانى اقران و همنشينان خود شده و درنتيجه با روش آنها سازگار و باانديشه هاى آنها دمـسـاز گـرديده و اخلاق و رفتار آنها را در پيش گرفته است , از اين روپيامبر خدا(ص ) فرموده اسـت : انـسـان بـر آيـيـن دوسـت خويش است پس هر يك از شمابايد بنگرد با چه كسى دوستى مى كند. اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : همانا همنشين بد همنشين خود را دگرگون مى كند. امام باقر(ع ) فرموده است : كسى كه با رفيق بد همنشين مى شود سالم نمى ماند.
امام صادق (ع ) فرموده است : و كسى كه از دوستى با احمق دورى نمى ورزد بزودى اخلاق او را فرا مى گيرد.

دوست یابی


نيز: با فاجر و بدكار رفاقت مكن چه او فجور و كردار بد خود را به تومى آموزد. نيز: بپرهيزيد از همنشينى با اهل دنيا چه در آن , دين شما از ميان مى رود. نيز: همنشين شايسته و همنشين بد, مانند دارنده پتك و دمنده دم آهنگرى است ,دارنده مشك يا آن را بـه تـو مـى دهد و يا آن را از او مى خرى و يا از بوى خوش آن بهره مندمى شوى. اما دمنده دم آهنگرى يا جامه ات را مى سوزاند و يا از او بوى گندى مى يابى . اميرمؤمنان (ع ) فرموده است :
گمراه شد آن كه به اشرار اعتماد كرد. نـيـز: بـا احـمـق هـمـنـشـيـن مـشـو چـه او كـردارش را براى تو مى آرايد و دوست دارد مانند اوباشى. نـيز: با دنيادوستان همنشينى مكن , چه اگر نادار باشى تو را اندك شمارند و اگر داراباشى به تو حسد ورزند. نيز: تباهى اخلاق آميزش يا سفيهان و نابخردان است . نيز: دوست آدم نادان در معرض هلاكت است . نيز: با بى خرد همنشينى مكن. نيز: تا مى توانى از فرومايه احمق بگريز. نيز: دشمن دانا بهتر از همنشين احمق است . نيز: همنشينى با هوسبازان قرآن را از ياد مى برد و شيطان را حاضر مى گرداند.
نـيـز: حـق را بـگـو, و بـه پرهيزگاران تقرب جو, و از فاسقان دورى , و از منافقان پرهيز كن , وبا خيانتكاران همنشينى مكن. نـيـز: مـسـلـمان بايد از دوستى با دروغگو دورى جويد چه او دروغ مى گويد تا آن جا كه هرگاه راست بگويد از او باور نمى شود. آز آن حـضـرت پرسش شد: كدام رفيق بدتر است ؟ فرمود: كسى كه نافرمانى خداوند رادرنظر تو بيارايد.
به كميل بن زياد نخعى فرمود: اى كميل ! در همه احوال حق را بگو, پرهيزگاران را ياورباش و از فاسقان دورى گزين . اى كميل ! از منافقان اجتناب كن و با خيانتكاران همنشين مباش . اى كميل ! بـاكـى نيست كه بدانى دوست تو در باطن كيست . اى كميل ! برادر توكيست ؟ برادرت كسى است كه در هنگام سختى تو را تنها نگذارد, و اگر لغزشى كنى دست از حمايت تو باز ندارد, و چون از او پرسش كنى تو را فريب ندهد. على (ع ) برفراز منبر كوفه ضمن خطبه خود فرمود: اى گروه مسلمانان ! مسلمان بايد بامسلمان دوسـتـى كـند و با فاجر و احمق و دروغگو رفاقت نكند, چه فاجر و بدكار كردار بدخود را براى تو مـى آرايد, و تو را به ارتكاب نظير آن تشويق مى كند, و در امر دين ودنيايت به تو كمك نمى كند, و آمد و شد او نزد تو برايت ننگ و رسوايى است .
اما احمق از راهنمايى فرمانبردارى نمى كند, و نمى تواند بدى را از تو دور گرداند, و بسابخواهد به تو سود رساند در حالى كه به تو ضرر مى رساند, دوريش بهتر از نزديكى , وخاموشيش بهتر از سخن گفتن و مرگش بهتر از زنده بودن اوست . امـا دروغـگو هرگز به تو سود نمى رساند و اسباب دشمنى برايت فراهم مى سازد, و كينه ات را در دلـها فراهم مى كند و راز تو را آشكار مى گرداند, و وقايع برخى از مردم را براى برخى ديگر بازگو مى كند.
آن حـضـرت بـه فـرزندش امام حسن (ع ) مى فرمايد: اى فرزندم ! از دوستى با احمق بپرهيزچه او مى خواهد به تو سود رساند ليكن به تو ضرر مى رساند . و از دوستى با بخيل دورى كن زيرا او آنچه را كه از هرچيز ديگر بدان محتاجترى از دسترس تو دور مى گرداند . و ازدوستى با فاجر بپرهيز چه او تو را در برابر اندك چيزى مى فروشد .
و زينهار از دوستى بادورغگو چه او همچون سراب است , دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور نشان مى دهد.
نيز فرموده است : مسلمان بايد از دوستى با سه كس دورى كند: فاجر, احمق ودروغگو. امـا فـاجـر و بدكار:
عمل خود را برايت مى آرايد و دوست دارد تو هم مانند او باشى , و درامر دين و آخـرت بـه تو كمك نمى كند همنشينى او همراه با بدرفتارى و خشونت و وروداو بر تو مايه ننگ و رسوايى توست . اما احمق : او هرگز تو را به كار خوبى راهنمايى نمى كند, و اميدى به او نيست كه بدى را ازتو دور سـازد هـر چند در اين راه بكوشد, و بسا كه بخواهد به تو سود رساند ليكن ضررمى رساند از اين رو مرگش بهتر از زندگى و خاموشيش بهتر از سخن گفتن و دوريش بهتراز نزديكى مى باشد.
امـا دروغـگـو: تو با او هرگز زندگى گوارايى نخواهى داشت , وى پيوسته امور تو را براى ديگران نـقـل و اوضـاع ديـگـران را بـرايت بازگو مى كند تا آن جا كه اگر سخن راستى بگويدكسى باور نـمـى كـنـد, مردم را به دشمنى با يكديگر تشويق مى كند و كينه در دلها پديدمى آورد . بنابراين از خداوند بترسيد و درباره خود بينديشيد.
ابيات زير به آن حضرت منسوب است :
فلا تصحب اخاالجهل ----- و اياك و اياه
فكم من جاهل اردى ----- حكيما حين آخاه
يقاس المرء بالمرء ----- اذا ما هو ماشاه
وللمرء من المرء ----- مقاييس و اشباه
و للقلب على القلب ----- دليل حين يلقاه
از امام باقر(ع ) نقل شده كه فرموده است :
پدرم على بن الحسين (ع ) به من گفت : بنگر باپنج تن همنشينى نكنى و با آنها سخن نگويى و در هيچ راهى آنها را همراهى نكنى .
گفتم :اى پدر! آنها چه كـسـانى هستند؟
به من آنان را بشناسان .
فرمود: بپرهيز از همنشينى بادروغگو چه او مانند سراب دور را بـه تـو نـزديك و نزديك را به تو دور نشان مى دهد .
وزنهار از رفاقت با فاسق , زيرا او تو را به لقمه اى يا به كمتر از آن مى فروشد .
و بپرهيز ازرفاقت با بخيل چه او تو را با مال خود در سخت ترين نيازى كه پيدا مى كنى يارى نمى كند.و بپرهيز از رفاقت با احمق زيرا او مى خواهد به تو سود رساند لـيكن به تو ضررمى رساند .
و زنهار از مصاحبت با قطع كننده رحم چه من او را در سه جا از كتاب خـدامـلـعـون يـافـتـم .
خـداونـد فـرمـوده است : فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا في الا رض وتـقطعواارحامكم اولئك الذين لعنهم اللّه فاصمهم واعمى اءبصارهم.
و نيز فرموده است : الذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه ويقطعون ما امر اللّه به ان يوصل ويفسدون في الا رض اولئك لـهـم الـلـعـنـة ولـهـم سـوء الـدار.
و نـيـز فرموده است : الذين ينقضون عهداللّه من بعد مـيـثـاقـه ويـقـطـعـون مـا امـر اللّه بـه ان يـوصـل ويـفـسـدون فـي الا رض اولـئك هـم الخاسرون.
نـيز فرموده است : بپرهيز از همنشين با گنهكاران و كمك به ستمگران و همسايگى بافاسقان , از فتنه آنها برحذر باش و از فضاى آنها دورى كن .
نيز امام باقر(ع ) فرموده است : با چهار تن همنشينى و دوستى مكن : احمق , بخيل , ترسو ودروغگو.
امـا احـمـق : او مـى خـواهـد بـه تو سود رساند ليكن زيان مى رساند .
بخيل : از تو مى گيرد و به تو نـمـى دهـد . تـرسو: از تو و از پدر و مادرش مى گريزد . و دروغگو: اگر هم راست بگويدكسى باور نمى كند. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : بـپـرهيز از دوستى با احمق زيرا خوشترين حالت تو از ناحيه او نزديكترين چيزى است به آنچه تو را بد حال مى سازد. نـيـز: با پنج تن همنشين مباش : دروغگو: زيرا تو پيوسته از سوى او در معرض فريبى , چه او مانند سراب است دور را نزديك و نزديك را دور مى نماياند . و احمق :
زيرا تو از اوايمن نيستى , مى خواهد به تو سود رساند ليكن زيان مى رساند . و بخيل : چه اوضروريترين چيزى را كه بدان نيازمندى از تو دريغ مى دارد . و ترسو: با تو به سلامت رفتار مى كند ليكن در هنگام سختى مى گريزد, و فاسق : تو را در برابر لقمه اى يا كمتر ازآن مى فروشد. نـيـز:
با فاجر و بدكار همنشين مباش تا او را به راز خود آگاه كنى و در كار خود با آنانى مشورت كن كه از خداوند مى ترسند. نـيـز: از معاشرت با دنيا دوستان بپرهيزيد چه در آن دين خود را از دست مى دهيد و به دنبال آن دچـار نـفـاق خـواهـيـد شـد, و ايـن دردى زشـت و منفور ا ست كه بهبودى ناپذيراست و موجب سخت دلى و سلب خشوع و فروتنى است .
نيز: سه چيز است كه بر هر انسانى لازم است از آنها دورى كند: همنشينى با اشرار,گفتگو با زنان و نشستن با بدعتگذاران. نـيـز: زنـهـار از ايـن كـه بـا فـرومـايـگـان و سـفـلـگان معاشرت كنى چه از سفلگان خيرى به دست نمى آيد. نـيـز: بـا احمق مشورت مكن , و از دروغگو يارى مخواه , و به دوستى انسان ملول اعتمادمكن چه دروغـگـو دور را بـه تـو نزديك و نزديك را به تو دور نشان مى دهد . و احمق به خاطر تو خود را به زحـمـت مـى انـدازد ليكن به آنچه مى خواهى دست نمى يابد . و انسان ملول در آن جا كه بيشترين اعتماد را به او دارى تو را يارى نمى كند و در آن حال كه بيشترين پيوند را با او برقرار مى كنى از تو مى برد. نـيـز بـه اصـحـاب خـود فرمود:
چه چيزى شما را باز مى دارد در هنگامى كه از يكى از آنان (اهل خلاف ) چيزى به شما مى رسد كه موجب ناخشنودى شما و آزار ماست بر او واردشويد و او را توبيخ و سرزنش كنيد, و به طور مؤثر با او سخن گوييد.
يـكـى از آنان گفت : قربانت شوم , هرگاه از ما نپذيرند, فرمود: از آنها دورى كنيد و ازشركت در مجالس آنها بپرهيزيد. نـيـز به آنان فرمود: كاش هنگامى كه از آن مرد چيزى به شما برسد نزد او برويد و به اوبگوييد: اى فـلان يـا از مـا دورى و كـناره گيرى كن و يا از اين اعمال دست بازدار, درصورتى كه خوددارى نكرد, از او دورى كنيد.
شـك نـيـسـت كـه كناره گيرى از مردم بهتر از آميزش با بدان و همنشينى با نابخردانى است كه سـمـوم كشنده خود را در ميان بستگان و نزديكان خود پخش مى كنند, آنها دشمنند وبايد از آنها برحذر بود قاتلهم اللّه ا نى يوفكون .
از ايـن رو امـام موسى بن جعفر(ع ) فرموده است : بپرهيز از آميزش با مردم و انس با آنان مگر آن كه در مـيـان آنان خردمند و امين يابى در اين صورت با آنها انس بگير و از غير آنان بگريز همان گونه كه از جانوران درنده مى گريزى . اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : بايد انس تو به تنهايى بيشتر از همنشينى با بدان باشد. ابـوذر (رض ) از هـمـيـن مـنـبع فياض سيراب شده و گفته است : تنهايى بهتر از همنشين بد,و همنشين شايسته بهتر از تنهايى است . يكى از شاعران اين معنا را در اين دو بيت آورده است :
وحدة الانسان خير ----- من جليس السوء عنده
و جليس الصدق خير ----- من جلوس المرء وحده
از عيسى (ع ) نقل شده كه فرموده است : با نفرت از گنهكاران دوستى خود را به خدا نشان دهيد, و با دورى از آنها به خداوند تقرب جوييد و خشنودى خدا را در خشم آنهابخواهيد. قرآن كريم كه قانون اساسى اسلام است بدين امر تصريح كرده و فرموده است : لاتجدقوما يؤمنون بـاللّه والـيـوم الاخـر يـوادون مـن حـاد اللّه ورسـولـه ولـو كـانـوا آبـاءهـم او ابناءهم اواخوانهم او عشيرتهم.
و نيز: فاعرض عن من تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحياة الدنيا.

يكى از شاعران گفته است :

صاحب اخاثقة تخطى بصحبته ----- فالطبع مكتسب من كل مصحوب
كالريح آخذة مما تمر به ----- نتنا من النتن او طيبا من الطيب


ديگرى گفته است :

اذا كنت في قوم فصاحب خيارهم ----- ولا تصحب الاردى فتردى مع الردي
عن المرء لاتسال وسل عن قرينه ----- فكل قرين بالمقارن يقتدى

 

 

 


5) حقوق دوستى و حدود آن

پـس از آن كـه دانستى دوستى را كه براى خود انتخاب مى كنى , و رفيقى را كه براى همنشينى و هـمـدمى برمى گزينى بايد از چه صفاتى برخوردار باشد, و دريافتى كسى كه دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نيكو و پسنديده است تنها آن انسان شايسته وپرهيزگارى است كه از محرمات الـهـى دورى ورزد و طـاعات او را به كار بندد و به اخلاق پسنديده و اعمال نيك آراسته باشد - و چـقـدر ايـن گـونـه افراد در اين روزگار اندكند - ازاين رو بر توست كه در يافتن چنين دوستى حـريـص بـاشـى و هـنگامى كه او را به دست آوردى آغوش خود را برايش بگشايى و او را نسبت به خـودت در بـرترين موقعيتها قراردهى . روايت شده كه مردى در بصره نزد اميرمؤمنان (ع ) رفت و گـفـت : اى امـيرمؤمنان ! مارا از دوستان آگاه كن , آن حضرت پاسخ داد: دوستان دو دسته اند: دسته اى مورد اعتماد,و دسته اى خنده رو و ظاهر فريبند. امـا دسـتـه اى كـه مـورد وثوق اند , مانند دست و بال و خانواده و مال مى باشند . بارى , اگر به اين دوست خود اعتماد دارى مال و توان خود را در راه او صرف كن , با هركس دوست است دوست و با هـركس دشمن است دشمن باش , راز او را مكتوم بدار, او را يارى وخوبيهايش را ظاهر كن .
و بدان اى پرسش كننده كه اين گونه دوستان از كبريت احمر كمياب ترند. امـا دوسـتان خنده رو: از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, اين را از آنها قطع مكن و بيش از اين از وجـدان آنها چيزى مخواه , و به مقدارى كه با تو گشاده رويى و شيرين زبانى مى كنند با آنها رفتار كن.


شاعر ابيات جالب زير را در اين باره گفته است :

الاخلاء في الرخاء كثير ----- و اذاما بلوت كانوا قليلا
فاذا ما صحبت خلاحفيظا ----- راعيا للاخاء برا وصولا
فتمسك بحبله ابدالدهر ----- و اكرم به اخا و خليلا

هر گاه به چنين دوست راستينى دست يافتى سعادت و نيكبختى تو تحقق يافته است زيرا اين امر از مـهمترين اسباب و بزرگترين عوامل خوشبختى است . ابوعبداللّه امام صادق (ع ) به اين موضوع تـصـريح كرده و فرموده است : از نيكبختى آدمى است كه محل كار و تجارتش در شهرش باشد . و فرزندانى داشته باشد كه از آنها كمك بگيرد, و داراى دوستانى شايسته و خانه اى وسيع و گشاده و همسرى زيبا و صالحه باشد كه هر موقع به او بنگرد شاد شود. اى بـرادر مـسـلـمان بايد بدانى كه دوستانت را حقوقى است كه بايد مراعات و دوستى راحدودى اسـت كـه بـايـد از آن تجاوز نكنى و گرنه رشته دوستى را در معرض بريدن و پيوندبرادرى را در آستانه گسستن قرار داده اى و اين گناهى بزرگ است كه عقل سليم آن رااجازه نمى دهد, و شرع مـقدس آن را تاييد نمى كند. تا آن جا كه امام صادق (ع ) فرموده است : چقدر زشت است براى آدمى كـه دوستش حق او را رعايت كند و وى حق دوستش را مراعات نكند ونيز فرموده است : كـسـى كـه دين خدا را بزرگ مى شمارد حقوق برادران را بزرگ مى داند. امام كاظم (ع ) فـرموده است : حق دوست خود را به اطمينان رابطه اى كه ميان تو و اوست ضايع مكن چه آن كه حـقـش راضـايـع كـرده اى دوست تو نيست , و نبايد دوست تو بر بريدن از تو قويتر از تو بر پيوند با اوباشد.
اوامـر مـتـواتر و مؤكدى از پيامبر خدا(ص ) وائمه اهل بيت (ع ) در دست است كه انسان را به حسن مـعـاشـرت و پـرهيز از كوتاهى در اداى حقوق آن و اظهار دوستى با مردم و نيكى واحسان به آنها تشويق مى كند. پـيـامـبر خدا(ص ) فرموده است : رفتار خود را با كسى كه با تو معاشرت دارد نيكو كن تامسلمان باشى. نـيـز: پـروردگـارم مـرا بـه مـدارا بـا مـردم امـر كـرد, هـمان گونه كه به اداى واجبات مامور فرموده است. امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمـوده اسـت : هـمـان حـقـى را كـه تـو بر دوست خوددارى دوستت بر تودارد. ونـيـز: بـا مـردم هـمـان گـونـه مـعـاشـرت كـن كـه دوسـت دارى بـا تـو مـعـاشرت كنند تا عادل باشى. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : كـسـى كـه مـصاحبتش با همنشينش و رفاقتش با همسفرش ومـعـاشـرتـش بـا مـعـاشـرش , و هـمـسـايـگيش با همسايه اش , و رفتارش با كسى كه نسبت به اوخـوشـرفـتـارى كـرده , و كـردارش بـا كـسـى كـه بـا او نان و نمك خورده است نيكو نباشد از مانيست. از امام رضا(ع ) پرسيدند: عقل چيست ؟ فرمود: تحمل غم , مدارا با دشمنان و سازگارى با دوستان است . اهـل بـيـت (ع ) بـه ايـن كـه مـردم را تـنـهـا بـه حـسـن معاشرت و حفظ حقوق آن تشويق كنند بسنده نكرده اند بلكه اين حقوق را بيان و حدود آن را روشن ساخته اند,و ما اى خواننده عزيزبرخى از اين احاديث را در پيش روى شما مى گذاريم آنها را بخوبى ملاحظه و با دقت وامعان نظر يكايك آنـهـا را بـررسـى كـن سپس بر آن شو كه خود به اتفاق ياران و دوستانت آنها را به طور درست به مـرحـلـه عـمل درآوريد . تو بزودى چيزهايى شگفت انگيز خواهى ديد, و خواهى دانست كه تعاليم اهل بيت (ع ) داراى مقاصد بلند و معانى سترگ وهدفهاى بزرگ است : 1- پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : مسلمان بر عهده برادر دينى خود سى حق دارد كه ازآنها پاك نـمـى شـود مگر آن كه آنها را ادا كند يا عفو شود . اين كه : از لغزش او بگذرد, براشك او ترحم كند, عورتش را بپوشاند, از تقصيرش چشم پوشد, پوزش او را بپذيرد,بدگويى از او را رد كند, پيوسته او را انـدرز دهد, دوستى او را حفظ كند, ميثاق او رارعايت كند, در صورت بيمارى عيادتش كند, بر جنازه اش حاضر شود, دعوتش رااجابت كند, هديه اش را بپذيرد, بخشش او را تلافى كند, نعمتش را شـكـر گزارد, بخوبى ياريش كند, ناموسش را حفظ كند, حاجتش را انجام دهد, درخواستش را بـرآورد,عـطـسـه اش را يـرحـمـك اللّه بـگـويـد, گمشده اش را راهنمايى كند, سلامش را پاسخ گـويـد,گـفـتـارش را بـا او نـيـكو كند, دوست او را دوست بدارد و با او دشمنى نكند, او را چه مـظلوم باشد و چه ظالم يارى كند, يارى او در صورتى كه ظالم باشد اين است كه او را ازستمگرى بـازدارد, ويـارى او درصـورت مـظـلوميت آن است كه در گرفتن حقش به او كمك كند, او را به دشمن تسليم نكند,او را خوار نسازد آنچه را براى خود مى خواهد براى اوبخواهد, آنچه را براى خود نـاخـوش مى دارد براى او ناخوش بدارد .
سپس فرمود: اگريكى از شما از حقوق برادر دينى خود چيزى فروگذارد در روز قيامت از او مطالبه و به زيان وى درخواست او برآورده مى شود. 2- نـيـز فرموده است : از براى مؤمن بر مؤمن هفت حق است كه خداوند آنها را واجب كرده است : در رويـاروى او را بزرگ بدارد, محبتش را در دل داشته باشد, در مالش با اومواسات كند, غيبتش را برخود حرام بداند, در بيمارى از او عيادت كند, جنازه اش راتشييع كند و پس از مردن جز نيكى درباره اش نگويد.
3- امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست آدمى دوست نخواهد بود مگر آنگاه كه در سه چيز او را حفظ كند:
در غياب او, در بدبختى او و ديگر در مرگ او. 4- از امـام صـادق (ع ) از پـدرانش روايت شده است كه : اميرمؤمنان (ع ) با مردى ذمى همراه شد, ذمـى بـه آن حـضـرت گـفت : اى بنده خدا! قصد كجا دارى ؟ امام (ع ) پاسخ داد:قصد كوفه دارم . هـنـگامى كه ذمى راه خود را كج كرد اميرمؤمنان (ع ) نيز راه را كج و او راهمراهى فرمود, ذمى به آن حضرت عرض كرد: آيا نگفتى كه اراده كوفه دارم ؟ امام (ع )فرمود: چرا, ذمى گفت : راه كوفه را رها كردى , امام (ع ) فرمود: مى دانم , ذمى گفت : با اين كه مى دانستى چرا با من راه را كج كردى ؟ امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمود: اين از كمال رفاقت است كه انسان رفيقش را به هنگامى كه از او جدا مـى شـود اندكى مشايعت كند, پيامبر ما(ص )همين گونه به ما دستور داده است , ذمى گفت : به هـمـيـن گـونـه ؟ امـيرمؤمنان (ع ) فرمود: آرى ,ذمى گفت : جز اين نيست آنهايى كه او را پيروى كـرده انـد به خاطر همين كردار كريمانه اوست , و من تو را گواه مى گيرم كه بر كيش تو هستم , ذمى به همراه اميرمؤمنان (ع )بازگشت و وقتى آن حضرت را شناخت اسلام آورد.
5- امام زين العابدين (ع ) در بيان حقوق ياران فرموده است : اما حق دوست آن است كه تاجايى كه بـرايـت مـمـكـن اسـت بـه فـضـل و بـخـشش با او رفتار وگرنه دست كم حد انصاف رامراعات كنى ,همچنين او را گرامى بدارى چنان كه تو را گرامى مى دارد و پاس او را بدارى چنان كه پاس تو را دارد, و نبايد در ميان خودتان به انجام دادن كار نيكى او بر تو سبقت گيرد, و اگر پيشدستى كرد آن را تلافى كن , و نبايد در رعايت دوستى و مودت او به حدى كه شايستگى آن را دارد كوتاهى كـنى , و بايد خير خواهى و نگهدارى و كمك به او را دراداى طاعات الهى بر خود واجب بدانى و او را در مـجـاهـده بـا نفس خويش در مواقعى كه اراده معصيت پروردگار كند يارى دهى و براى او رحمت باشى و عذاب نباشى . ولاقوة الاباللّه.

امـام بـاقـر(ع ) فرموده است : برادر مسلمان خود را دوست بدار, و آنچه را براى خوددوست دارى بـراى او دوسـت بدار و هر چه را براى خودت ناخوش و مكروه مى شمارى براى او ناخوش و مكروه بشمار, هرگاه نياز پيدا كردى از او بخواه , و اگر از تو خواست به او بده , و هيچ خير و خوبى را از او باز مدار پس او نيز از تو باز نمى دارد, اگر حضور يافت او را ديدار كن و وى را بزرگ و گرامى بدار چـه او از تـو و تـو از اويى , و اگر بر تو خشم گيردو سرزنش كند از او جدا مشو و بگذار تا كينه او تـسلى يابد, و هرگاه خيرى به او برسدخداوند را بر آن سپاس گوى , و اگر دچار گفتار مى شود او را يارى و با وى همكارى كن.
7- و نـيـز فـرمـوده است : دوست خود را به هنگامى كه از تو غايب شود ياد كن به همان گونه كه دوسـت دارى در وقـتـى كـه از او غايب شوى تو را ياد كند, و از هر چه دوست دارى تو را در آن به خودت واگذارد او را در آن واگذار, چه كار درست همين است .
8- و نيز: از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش آن است كه او را سير كند, عورتش رابپوشاند, اندوهش را برطرف كند, وامش را بپردازد, و هنگامى كه بميرد زن و فرزندش را سرپرستى كند.
9- امـام صادق (ع ) فرموده است : دوستى حدودى دارد كسى كه اين حدود را رعايت نكند نبايد او را كامل دانست:
اول - آن كه درون و برون او يكى باشد.
دوم - آراستگى تو را آراستگى خود و بدنامى تو را بدنامى خود بداند.
سوم - داشتن مال و فرزند او را دگرگون نكند.
چهارم - چيزى را كه تواناييش بدان مى رسد از تو دريغ نكند.
پنجم - در هنگام بدبختى تو را رها نكند.
10- و نـيـز فـرموده است : از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش رعايت چهار خصلت است : هنگامى كه عطسه كند با گفتن يرحمك اللّه و امثال آن براى او دعا كند, دعوتش را اجابت كند, هر گاه بيمار شود او را عيادت كند, و چون بميرد جنازه اش را مشايعت كند.
11- از ابـان بـن تـغـلـب روايـت شـده كـه گـفـتـه اسـت : بـه همراه ابى عبداللّه امام صادق (ع ) طواف مى كردم ناگهان مردى از ياران , با من روبرو شد و خواست براى انجام دادن حاجت خوداو را هـمراهى كنم و اشاره كرد كه ابا ابى عبداللّه (ع ) وداع كرده به سوى او روم . و در اين ميان كه به طـواف ادامه مى دادم دوباره به من اشاره كرد, در اين هنگام امام صادق (ع ) او راديد و فرمود: اى ابـان ايـن تو را مى خواهد . عرض كردم : آرى , فرمود: او كيست ؟ گفتم :مردى از اصحاب ماست , فـرمود: او با تو همعقيده است ؟ گفتم : آرى , فرمود: به سوى او برو و طواف را قطع كن , عرض كردم : اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى ,گفته است : به همراه او رفتم و چون پس از آن بـر امـام (ع ) وارد شـدم عـرض كـردم : مرا از حق مؤمن بر مؤمن آگاه فرما, پاسخ داد: اى ابان اين مـوضـوع را رها كن .
گفتم : فدايت شوم , ومن درخواست خود را پيوسته تكرار كردم , فرمود: اى ابان ! اموالت را با او نصف كن.
12- مـعـلـى روايـت كـرده است : به ابى عبداللّه (ع ) عرض كردم : حق مسلمان بر برادرمسلمانش چـيـست ؟
فرمود: براى او هفت حق واجب است , و براستى هر يك از آنها بربرادر مسلمانش واجب مـى بـاشـد كـه اگـر چيزى از آنها را ضايع گذارد از ولايت الهى وطاعت او بيرون رفته و خدا را بندگى نكرده است . عرض كردم : قربانت شوم , اين حقوق چيست ؟ فـرمـود: اى مـعلى من نسبت به تو مهربانم , بيم دارم آنها را ضايع كنى و نگه ندارى و درحالى كه مى دانى عمل نكنى . گفتم : لا قوة الا باللّه . فرمود: ساده ترين حق او آن است كه آنچه را براى خودت دوست مى دارى براى اودوست بدارى و هر چه را براى خودت ناخوش است براى او ناخوش بدانى. حق دوم : آن كه از خشمش بپرهيزى و خشنوديش را بخواهى و دستورش را اطاعت كنى . حق سوم : با جان و مال و زبان و بدن و پايت او را يارى كنى . حق چهارم : ديده بان و راهنما و به منزله آيينه و جامه تنش باشى . حق پنجم : در حالى كه او گرسنه است تو سير, و در صورتى كه او تشنه است تو سيرآب وچنانچه او لخت است تو داراى پوشاك نباشى .
حـق شـشـم : ايـن كـه اگـر تـو و بـرادر ديـنـيـت فـاقد همسر هستيد و تو داراى خدمتكارى و اوخـدمـتـگـزارى نـدارد خـدمتگزارت را بفرستى تا جامه اش را بشويد و خوراكش را آماده كند و بسترش را بگسترد.
حق هفتم : سوگند او را راست بدانى . دعوتش را اجابت كنى و بيمار او را عيادت كنى , برجنازه اش حاضر شوى و چون آگاه شوى او را حاجتى است پيش از آن كه ناچار شود آن را از تو بخواهد فورى نسبت به برآوردن آن مبادرت كن . اگـر حـقـوق مذكور را به جا آوردى دوستى خود را با دوستى او و دوستى او را با دوستى خودت پيوند داده اى
13- از آن حضرت پرسيدند: كمترين حق مؤمن بر برادر مؤمنش چيست ؟ فرمود: چيزى را كه برادر مؤمنش از او بدان محتاجتر است براى خود برنگزيند.
14- و نيز فرموده است : دوستان در ميان خود به سه چيز نياز دارند: اگر آنها را به كارنگيرند بايد از هـم جـدا شـونـد و راه دشـمـنـى در پـيـش گـيـرنـد, و آنها عبارتند از: انصاف ,ترحم و ترك حسد. هـرگاه انسان شرايط مذكور را انجام دهد و اندرزهاى مزبور را به كار بندد بى ترديد واژه صديق يا دوست با تمام معانى بلند و پرفضيلت آن بر او صادق است و به هدف مطلوب دست يافته است . زيرا غـرض از انـتـخـاب دوسـت در دوران زنـدگى بهره گيرى از چهره ورخسارش يا لذت بردن از گـفـتـارش نيست بلكه دوستى پيوندى روحى است كه از نظرعمل و تفكر و گرايش از دو كس انـسـان واحـدى مى سازد تا مراحل زندگى را با تبادل كمك و يارى مشترك بپيمايند و به هنگام بروز حوادث و شدايد يكى از ديگرى كمك گيرد و در مشكلات امور با او مشورت كند.

 

 

 

6) مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است

هـرگـاه ميان دو دوست قرب روحى تام و هماهنگى قلبى كامل برقرار شود هريك از آن دو الگو و نـشـان دهنده ديگرى است و هر كدام در ديگرى جلوه گر و نمايان است و غرايزو اميال وى در او جـريـان دارد بـه طورى كه مشاهده يكى موجب بى نيازى از مشاهده ديگرى , و روش و معتقدات يـكى نمايانگر طريقه و عقيده ديگرى است ,
چنان كه پيامبرخدا(ص ) فرموده است : آدمى بر آيين دوست خويش است پس بايد هر يك از شمابنگرد با چه كسى دوستى مى كند. براستى دوست راستين نسبت به دوستش مانند آيينه صاف و بى زنگار است كه محاسن و عيوب او بـه طـور بـرابـر در آن ديـده مـى شـود . چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است و هرگونه اذيت و آزار را ازاو دور مى كند. نيز فرموده است : مسلمان آيينه برادر (دينى ) خويش است. امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : مسلمان آيينه برادر مسلمانش مى باشد پس هر گاه از برادرخود لغزشى ديديد درصدد ضديت با او نباشيد بلكه خود را مانند او قرار دهيد و به ارشاد و اندرز او اقدام و با وى مدارا كنيد. نـيـز فـرموده است : مؤمن آيينه مؤمن است زيرا درباره او مى انديشد و فقر را از او دورمى سازد و وضع او را آراسته مى كند. از ايـن رو دوسـت بـراى دوسـتش راهنماى امينى است كه او را به آنچه خير و خوبى و سودحال و آيـنـده او در آن اسـت راهـنـمـايـى مـى كند, لذا از اميرمؤمنان (ع ) روايت شده كه فرموده است : همنشين آدمى نشانه دين اوست . امـام صـادق (ع ) فرموده است : مؤمن برادر مؤمن و ديده بان و راهنماى اوست . به اوخيانت و ستم نمى كند و او را فريب نمى دهد, و به او وعده اى نمى دهد كه در آن تخلف كند. نـيـز فـرمـوده اسـت :
مـسـلمان برادر مسلمان و ديده بان و آيينه و راهنماى اوست , به اوخيانت نـمـى كـنـد و او را فريب نمى دهد و به وى ستم نمى كند و به او دروغ نمى گويد و ازاو بدگويى نمى كند. به معلى در آن هنگام كه از آن حضرت پرسيد حق مسلمان بر برادر مسلمانش چيست ,فرمود: حق چهارم آن كه ديده بان و راهنما و آيينه و جامه تن او باشد.
مـفضل بن يسار گفته است : از ابا جعفر(ع ) شنيدم كه مى فرمود: دسته اى از مسلمانان براى سفر بـيـرون آمـدنـد لـيكن راه را گم كردند و بسختى دچار تشنگى شدند ناچار گردهمديگر جمع گرديده و به ريشه هاى درختان چسبيدند, در اين ميان پيرمردى كه جامه سپيدى بر تن داشت بر آنها وارد شد و گفت : برخيزيد كه بر شما باكى نيست و اين آب است كه در دسترس شماست . پس بـرخـاسـتـنـد و آب نوشيدند و چون سيرآب شدندگفتند: خداوند تو را رحمت كند تو كيستى ؟گـفـت : من از جنيانى هستم كه با پيامبرخدا(ص ) بيعت كرده اند, و من از آن حضرت شنيدم كه مـى فـرمـود: مـؤمـن بـرادر مـؤمـن وديده بان و راهنماى اوست , در حضور من حق آنها را ضايع نكنيد.
بـنـابـر ايـن هـرگاه دو دوست را مشاهد كردى كه همفكرى كامل و همگونى قوى در طبيعت و سـرشت و نزديكى زياد در گرايشها و خواستها ميان آنها وجود ندارد بايد بدانى كه دوستى آنها در مـعرض زوال و انقطاع است هر چند مدت درازى بر دوستى آنها گذشته باشد, زيرا روابط برادرى در مـيـان آنها مستحكم نبوده و شرايط دوستى در آنها وجودنيافته است . هر زمان اين همگونى و مـشـابـهـت در آنها حاصل شود اين دو دوست به منزله يك روح , و يك جسم خواهند بود كه اگر عضوى از آن به درد آيد دگر عضوها را نماندقرار, چنان كه پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) آن را بيان كـرده و فرموده است : داستان مؤمنان در دوستى و ترحم و مهربانى نسبت به يكديگر داستان تن اسـت كـه اگـر عـضـوى از آن بـه درد آيـد ديـگـر اعـضا دچار ناآرامى و بى خوابى و تب خواهند شد.
جـابـر جـعـفـى گـفته است : غمگين در حضور ابى جعفر امام باقر(ع ) نشسته بودم , عرض كردم : قـربـانـت شـوم بـسا بى آن كه مصيبتى به من برسد يا حادثه اى برايم رخ دهد احساس غم و اندوه مـى كـنم به طورى كه خانواده و دوستانم آثار حزن و گرفتگى را در چهره ام مى بينند .
فرمود: اى جابر خداوند مؤمنان را از طينت بهشت آفريده و نسيم خوش آن رادر ميان آنان به وزش درآورده اسـت , از ايـن رو مـؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است چنانچه در يكى از شهرها به روحى از ارواح مؤمنان اندوهى برسد ارواح ديگر محزون واندوهگين مى شوند چه او از همين ارواح است.
از ابى بصير نقل شده كه گفته است :
شنيدم ابى عبداللّه (ع ) مى فرمود: مؤمن برادر مؤمن است آنها مانند يك تن اند كه اگر چيزى از آن به درد آيد آن درد در ديگر اعضاى بدن نيزوجود مى يابد چه ارواح آنـهـا از يـك روح پديد آمده است . همانا پيوستگى روح مؤمن به رحمت خداوند از پيوستگى شعاع خورشيد به آن شديدتر است.

 

 

 

7) ميانه روى در دوستى و دشمنى

اين امرى مهم است كه اهل بيت (ع ) ما را بدان متوجه و آگاه كرده اند و سزاوار هر انسانى است كه آن را در دوران زنـدگـى اجـتماعى خود نصب العين خويش قرار دهد و درمعاشرت با مردم آن را چـراغ راه خـود سـازد . اين امر همان ميانه روى در دوستى و دشمنى و خوددارى از زياده روى در آنهاست . آرى هرگاه كسى را دوست مى دارى در دوستى وى زياده روى مكن و همه آن چيزهايى را كه در دل دارى و در انديشه ات مى گذرد براى او مكشوف مساز, چه ممكن است كه در آينده اين دوست با تو دشمن گردد . همچنين هرگاه با كسى دشمنى داشتى در آن زياده روى مكن و در عداوت با او تلاش و كوشش بسيار به كار مبر چه ممكن است درآينده همو دوست تو گردد.
جـامـعـه مـا بـزرگترين گواه بر اين مطلب است چه بسيار دوستانى كه دشمن شدند, و چه بسا دشمنانى كه دوست گرديدند. سرور اوصياء امام على بن ابى طالب (ع ) به اين امر دقيق تصريح كرده و فرموده است : دوست خود را بـه آهستگى دوست بدار شايد روزى دشمن تو شود, و دشمنت را به آرامى دشمن بدار شايد روزى دوست تو شود.
نيز فرموده است : همه محبت خود را براى دوستت به كار گير ليكن همه اطمينان خويش را به او نـداشته باش , و همه مواسات و هميارى را براى او به كار بر اما همه اسرارت را به او وامگذار . با اين روش شرط حكمت و حق واجب دوست خود را اداكرده اى. امـام صـادق (ع ) فـرموده است : دوستت را از راز خود آگاه مكن جز آنگاه كه اگر دشمنت بر آن آگاه شود برايت زيانى نداشته باشد چه دوست ممكن است روزى دشمن شود. نـيز فرموده است : به دوست خود به طور كامل اعتماد مكن , چه گفتار شتابزده هرگزبخشوده نمى شود.


يكى از شاعران اين معنا را به نظم درآورده و گفته است :

احذر عدوك مرة ----- واحذر صديقك الف مرة
فلر بما انقلب الصديق ----- فكان اعرف بالمضرة

 

 

 

8) انواع دوستان

در بـيـان انـواع دوسـتـان و اقـسـام بـرادران روايـات چندى از اهل بيت (ع ) وارد شده كه صفات وويژگيهاى هر دسته از آنها را روشن ساخته است تا آدمى در اين راه با آگاهى گام بردارد. چـه كـسـى اسـت كـه در روزگـار زنـدگـى خود اقسامى از دوستان را نديده و انواعى از ياران رامشاهده نكرده باشد؟ در مـيان آنها كسانى وجود داشته اند كه بر آنها اعتماد كرده و به آنها اطمينان يافته , و ازمصاحبت آنها شاد و از ديدار آنها چشمش روشن گرديده است . نـيـز در جرگه آنها افرادى بوده اند كه جز بر غم و اندوه همنشين خود نيفزوده اند, اينان درظاهر دوستان و در نهان دشمنانند, مكر و كيد خود را براى دوست خود در دل پنهان مى دارند و حوادث نـاگوار را براى او انتظار دارند . از اين رو بايد بسيار برحذر بود كه مباداآدمى در دام اين چاپلوسان گـرفـتار شود چه اينان براى انسان از دشمنانى كه آشكارا اظهارخصومت مى كنند خطرناكترند. اولئك شر مكانا واضل سبيلا.

شاعر گفته است :


و صاحب لى كداء البطن صحبته ----- يودنى كوداد الذئب للراعي
يثنى على جزاه اللّه مكرمة ----- ثناء هند على روح بن زنباع


اكـنـون بـراى آن كـه بـر اقـسـام دوسـتـان طـبق آنچه اهل بيت (ع ) روشن كرده اند آگاه شويم توجه خواننده را به احاديث زير معطوف مى داريم : اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستان دو نوعند: دوستان مورد اعتماد و دوستان خنده رو. اما دوستان مورد اعتماد : مانند كف و بال و خانواده و مال اند, هرگاه بر دوستت اعتماددارى مال و تلاش خود را در راه او صرف كن , با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش , راز او را پوشيده بدار و ياور او باش و محاسن او را ظاهر گردان , و اى پرستش كننده بدان وجود اين گونه دوستان نايابتر از كبريت احمر است .
امـا دوسـتـان خنده رو : از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, اين را از آنها قطع مكن و بيش از اين از وجـدان آنـها انتظار نداشته باش و به اندازه اى كه با تو گشاده رويى و شيرين زبانى مى كنند با آنها رفتار كن . سرور شهيدان حسين بن على (ع ) فرموده است : برادران چهار گونه اند: برادرى كه براى توست و تو براى اويى برادرى كه براى توست , برادرى كه ضد توست و برادرى كه نه براى اويى و نه او براى تـوسـت . از آن حـضـرت دربـاره معناى اين سخن پرسش شدفرمود : برادرى كه براى تو و براى خـودش اسـت بـرادرى اسـت كـه بـا دوستى خود بقاى برادرى را خواهان است و با دوستى خود خـواهـان مـرگ برادرى نيست . و اين براى توست و به سود خودش است چه هرگاه برادرى كامل شـود زنـدگـانـى هر دو خوش وگوارا خواهد شد, و هرگاه برادرى يك طرفه و در تناقض باشد برادرى هر دو طرف نادرست خواهد بود. بـرادرى كـه او بـراى تـوسـت كـسى است كه نفس خويش را از طمع رهايى داده و به حال رغبت درآورده است از اين رو هرگاه رغبت به برادرى داشته باشد در امور دنيا طمع ندارد, و اين به طور كامل و با تمام وجود براى توست . برادرى كه بر ضد توست برادرى است كه پيشامدهاى ناگوار را برايت انتظار مى كشد واسرارت را فـاش مـى كـنـد و در ميان خانواده ها بر تو دروغ مى بندد, و به تو با نظر حسادت مى نگرد, و لعنت خداوند يگانه بر او باد. برادرى كه نه براى توست و نه تو براى اويى , كسى است كه خداوند او را پر از حماقت كرده و او را از رحمت خود دور ساخته است او را مى بينى كه خودش را بر تو ترجيح مى دهد و به سبب حرصى كه دارد آنچه را در اختيار توست مى طلبد. امـام جعفربن محمد صادق (ع ) فرموده است : دوستان سه گونه اند: يكى مانند غذاست كه در هر زمـان بدان نياز دارى و آن دوست خردمند است . دوم به منزله درد است و آن دوست احمق است . سوم در حكم داروست و آن دوست هشيار و زيرك است . نيز فرموده است : دوستان سه گونه اند: دوستى كه با جان خويش با تو مواسات و هميارى مى كند, ديگر دوستى است كه با مال خويش با تو مواسات و هميارى دارد, سومى كسى است كه كفاف خود را از تـو مى گيرد و تو را براى برخى لذتها مى خواهد بنابراين نبايد اورا از دوستان مورد اعتماد به شمار آورى .

 

 


9) آزمايش دوستان

براى هر انسانى در زندگى دوستانى است كه در هنگام وحشت و تنهايى با آنها انس مى گيرد و در زمـان شـدت و سختى به آنان پناه مى برد, و در برابر حوادث روزگار وپيشامدهاى ناگوار از آنها كـمـك مـى گـيـرد, اسـرار خـود را به آنها مى سپارد و اخبار وانديشه هاى خود را با آنها در ميان مى گذارد . ليكن بسيار است كه انسان به يارانى دست مى يابد كه در صداقت و اخلاص آنها شك و ترديد دارد . با آنها چه بايد بكند؟ آيا به محض شك و ترديد از آنها دورى كند و خود را در معرض زيانها و خطرهاى ناشى از جدايى از آنان قرار دهد؟ بى شك اين كارى نادرست و اشتباه است . يـا آن كـه بر آنها اعتماد كند, و به آنها گرايش و وثوق داشته باشد؟ اما اين عمل نيز سستى راى و قلت و حزم و دورانديشى است . پس به گمان تو چه بايد بكند؟ آيا راههايى وجود دارد كه آنها را بيازمايد و حقيقت حال آنان را مكشوف سازد تا درست از نادرست و پاك از ناپاك شناخته و راستگو از دروغگو دانسته شود؟ آرى در ايـن جـا راهـهـا و نشانه هايى وجود دارد كه اهل بيت (ع ) آنها را براى آزمايش دوستان قرار داده اند و ما آنها را از لحاظ تو اى خواننده عزيز مى گذرانيم تا در معانى آنهاتدبر كنى و در مقاصد آنـهـا بينديشى و بكوشى آنها را در مورد دوستى كه در صداقت واخلاص او شك دارى پياده كنى بهترين نتايج و پاكيزه ترين ثمرات را از آنها به دست آورى , زيرا براى انسان پسنديده نيست كه با هر كـسى مصاحبت دارد به او اعتماد كندمگر آن پيش از اين او را بيازمايد و حقيقت او را بداند . چنان كه اميرمؤمنان (ع ) به فرزندش امام حسن (ع ) وصيت كرده : اى فرزندم ! با احدى دوستى مكن مگر آنگاه كه بخوبى او رابشناسى . نيز فرموده است : پيش از آزمايش دوست به او اعتماد مكن . نيز: به دوستى كسى كه وضع او را روشن نكرده اى رغبت مكن . نيز: كسى كه دوستان را آزموده حقيقت مردم را شناخته است . انـسـان اگر با ديده دقت و تفحص به مردم بنگرد و افكار و ضماير آنها را بيازمايد و نيات ومقاصد آنـهـا را كـشـف كـنـد بـى شـك از اكثر آنها گريزان و دلش پر از ترس و بيم خواهد شد, از اين رو اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : او را بيازماى آنگاه دشمن دار. امام صادق (ع ) فرموده است : با مردم معاشرت كن تا آنها را بيازمايى و كسى كه مردم راآزمود آنان را دشمن داشت . امـام كـاظـم (ع ) فـرمـوده است : از آميزش با مردم و انس با آنان بپرهيز مگر آن كه در ميان آنان خـردمـنـد امينى بيابى كه در اين صورت با او انس بگير و از ديگران بگريز همچنان كه از جانوران درنده مى گريزى .


يكى از شاعران گفته است :

وزهدني في الناس معرفتي بهم ----- وطول اختبارى صاحبا بعد صاحب
فلم ترني الايام خلا تسرني ----- مباديه الا ساءني في العواقب
وما صرت ادعوه لدفع ملمة ----- من الدهر الا كان احدى النوائب


اكـنـون ما راههاى آزمايش دوستان را به همان گونه كه پيامبر خدا(ص ) و اهل بيت او(ع ) براى ما ترسيم كرده اند ذكر مى كنيم :


1- پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : دوستى صادقانه در سه چيز است : اين كه گفتاردوستش را بر گفتار ديگران , و همنشينى دوستش را بر همنشينى ديگران , و خشنودى دوستش را بر خشنودى ديگران ترجيح دهد.

2- امـام بـاقـر(ع ) فـرموده است : محبت خود را در دل دوستت به آنچه نسبت به او در دل توست بشناس .

3- امـام صـادق (ع ) فـرموده است : به دلت بنگر اگر دوستت را انكار كرد قطعا يكى از شماعمل (ناخوشايندى ) را مرتكب شده است .

4- و نيز: سه نفرند كه تنها در سه جا شناخته مى شوند: بردبار در وقت خشم , دلير به هنگام جنگ , و دوست در موقع نياز.

5- و نـيـز: دوسـت بـه سه چيز آزمايش مى شود اگر در آنها رغبت و توافق داشت دوستى پاك و راسـتـيـن اسـت و گـرنـه دوست زمان رفاه و آسايش است نه دوست روزگار سختى : ازاو مالى بخواهى , او را بر مالى امين گردانى , از او بخواهى در ناراحتى تو مشاركت كند.

6- و نـيـز: هـرگـاه بـخـواهى صحت ادعاى دوستت را درباره خودت بدانى او را خشمگين كن , چنانچه بر دوستى تو پايدار ماند او دوست توست و در غير اين صورت نه .

7- و نـيـز: هـر كـس سـه بـار بـر تـو خـشـم گـرفـت و بـدى بـه تـو نـگـفـت او را به دوستى خودبرگزين .

8- و نيز: هر كس سه بار بر تو خشمگين شد و سخن ناپسندى به تو نگفت او را براى خود اندوخته كن.

9- و نيز: به محبت دوستت اعتماد مكن , تا آنگاه كه سه بار او را به خشم درآوردى .

10- و نـيـز: كـسى را دوست مگو, و او را آشنا بگو مگر آنگاه كه در سه صفت او رابيازمايى : او را به خـشـم درآورى و بـنگرى كه خشم او را از مرز حق بيرون مى برد يا نه ؟ وبا او سفر كنى , و ديگر با دينار و درهم وى را بيازمايى .

11- و نـيـز: دوسـت خـود را بـر هـنـگـامـى كه نعمت تازه اى روزيت شود يا مصيبتى به تورسد بيازماى .

12- و نيز: دوستان خود را به دو صفت بيازماييد اگر در آنها وجود داشت به دوستى ادامه دهيد و گرنه بكلى از آنها دورى جوييد: مراقبت بر اداى نمازها در اوقات خود,نيكى نسبت به دوستان در حال رفاه و سختى .

13- و نـيـز: مـردم جـز از راه آزمـايش شناخته نمى شوند و از اين رو زن و فرزندت را درغيبت , و دوسـتـت را در مصيبت , خويشاوندان را به هنگام نادارى و فقر, و دوستان وچاپلوسان را در زمان بيكارى بيازماى تا منزلت خود را در نزد آنان بدانى .

14- مـسـعـدة بـن يـسـع نقل كرده كه به ابى عبداللّه جعفربن محمد(ع ) عرض كردم : من به خدا سوگند تو را دوست مى دارم , آن حضرت سرش را به زير انداخت و پس از آن سربلند كرد و فرمود: راسـت گفتى اى ابا بشر از محبت خود در دل من از دلت بپرس ,دلم از محبتى كه نسبت به من در دل خود دارى مرا آگاه ساخت .

15- مردى از آن حضرت پرسيد كه شخصى به من مى گويد تو را دوست مى دارم , من چگونه بدانم كـه او مـرا دوسـت مـى دارد؟فرمود: دلت را بيازماى اگر تو او را دوست دارى او هم تو را دوست مى دارد.

16- مـردى بـه امـام مـوسـى بـى جعفر(ع ) عرض كرد: مردى است از عوام مرا ديدار مى كندو به خداوند سوگند مى خورد كه مرا دوست مى دارد, آيا من سوگند بخورم كه اوراستگوست ؟ فرمود: دلت را بيازماى اگر دوستش مى دارى سوگند بخور و در غير اين صورت نه .

17- آن حضرت به حسن بن جهم فرمود: اگر مى خواهى بدانى چه منزلتى در نزد من دارى بنگر من در نزد تو چه جايگاهى دارم .

18- امـام جـواد(ع ) فـرمـوده اسـت : كـثـرت مـوافـقـت و قـلـت مـخـالـفـت از نـشـانـه هـاى محبت است .

19- امام هادى (ع ) فرموده است : از كسى كه او را مكدر ساخته اى جوياى صفا و از آن كه به او عذر كرده اى توقع وفا, و از آن كه نسبت به او بدگمانى انتظار خيرخواهى نداشته باش چه دل ديگران هم مانند دل توست .

 

 


ادامه دارد . . . . . . .